هدف کلی: آشنایی با شرایط حضور کودک جدید در خانواده
اهداف جزئی:
- تشویق کودکان و علاقهمندی به داشتن خواهر و برادر جدید و درخواست از والدین
- شرکت در بحث و گفتگوهای کلاسی و پاسخ به سؤالات
- ارتقای توانایی تفکر منطقی، حل مسئله و تصمیمگیری
- گسترش گنجینه واژگان
- بیان و خلق داستان
- درک مفهوم اندازه
- هماهنگی چشم و دست / تقویت عضلات دست
- نقاشی کردن
از نوآموزان بپرسید کدامیک از شما دیروز هم دست مادر و پدر خود را بوسیده است؟
برای مرور درسهای گذشته سؤالات ذیل را از نوآموزان بپرسید:
- درس 1: وقتی خواستیم به خدا پناه ببریم، میتوانیم کدام سوره را بخوانیم؟
- درس 7: اگر دوست شما با مادر یا پدرش بهتنهایی زندگی کند، برای خوشحال کردن او چه میکنید؟
- درس 9: چطور باید به خواهر یا برادر بزرگمان احترام بگذاریم؟
تصویر خوانی و تفکر: از نوآموزان بخواهید تا با دقت به تصویر کتاب توجه کنند. از آنان بپرسید چه میبینند؟ فکر میکنند چه اتفاقی در خانه نازپری و پرپری افتاده است؟ نازپری و پرپری از به دنیا آمدن خواهر و برادرشان چه احساسی دارند؟ به نظر شما چه وظایفی نسبت به خواهر و برادر کوچک خودشان دارند و…
مرور مفهوم «کوچکتر و بزرگتر» (درس 9): ازنوآموزان بخواهید در تصویر کتاب، گل کوچک و بزرگ را نشان دهند. سپس دور گل کوچک خط بسته قرمز بکشند و دور گل بزرگ خط باز آبی بکشند.
دست ورزی: از نوآموزان بخواهید تا خطوط خطچین بالای صفحه را با توجه به فلشها، پررنگ کنند.
ابتدا داستان را برای نوآموزان بخوانید. سپس اجازه دهید در مورد ادامه داستان و احساس پرپری و دلایل ناراحت شدنش توضیح دهند و در پایان نوآموزان از صحبتهای انجامشده، نتیجهگیری و حل مسئله نمایند.
به نام خدای پاک و مهربان
هوا گرم بود و پرپری خسته از مدرسه به خانه برگشته بود و گرسنهاش هم بود. با ناراحتی کیفش را انداخت گوشهای؛ اما علت ناراحتیاش نه خستگی بود و نه گرما و نه گرسنگی. رو به مامانپری کرد و گفت: «مامانپری! چرا من یک خواهر و برادر کوچولو ندارم؟ من میخواهم داداش بزرگتر آنها باشم. خواهر و برادر زیاد خیلی خوب است. پوپی، پیشو، ببعی، حتی سنجاب کوچولو که تازه به جنگل ما آمدهاند، از من و نازپری بیشتر خواهر و برادر دارند.»
نازپری وقتی حرفهای برادرش را شنید گفت: «پرپری راست میگوید. مامانپری، ما دوتا میتوانیم به خواهر و برادر جدید، کلی کارهای خوب و جدید یاد بدهیم. باهم بخندیم و باهم بازیهای زیادی بکنیم. کتاب بخوانیم و دستهجمعی مدرسه برویم.»
مامان چیزی نگفت. باباپری که داشت داخل اتاق، سبدی از برگ گلهای خوشبو درست میکرد، صدای بچهها را شنید. پرپری و نازپری را صدا زد. آنها تا سبد را دیدند، تعجب کردند. یک سبد که مثل گهواره بود و یک پارچهی سفید روی آن را پوشانده بود. انگار چیزی مهم درون سبد بود. باباپری گفت: «بچهها فکر میکنید این سبدِ گهوارهای برای چی اینجاست؟»
پرپری گفت: «حتماً برای من است؛ اما من که بزرگ شدهام. داخل آن نمیتوانم بخوابم. تازه اگر هم بخوابم، حتماً گلها میشکنند و گهواره خراب میشود، نمیدانم بابا جان.»
نازپری کمی فکر کرد و گفت: «حتماً برای کسی درست کردهاید که تازه میخواهد بچهدار شود؛ اما برای کی؟». مامان وارد اتاق شد و کنار سبد ایستاد. بعد به بچهها لبخندی زد و به سبد نگاه کرد و دستمال روی سبد را برداشت.
بچهها تا چشمشان به درون سبد افتاد، دیدند که دو تا تخم ریزهمیزه بانمک داخل سبد است. تازه فهمیدند چه خبر است. هردو جیغ زدند و با خوشحالی گفتند: «خواهر و برادر جدید، وای خدایا شکرت.»
مامانپری باید تا چند روز روی تخمها میخوابید و با پرهایش آنها را گرم میکرد تا جوجههای جدید سردشان نشود و از تخم بیرون بیایند.
نازپری و پرپری از خوشحالی زیاد، هرروز از مدرسه تا خانه را بدون اینکه با کسی حرفی بزنند تندتند بال میزدند تا به مامانپری کمک کنند. برای مامان با کمک بابا غذا آماده کنند و نگذارند تا کار خانه را انجام دهد و خسته شود و مراقب تخمهای دوقلو باشند.
یکشب وقتی همهی جنگل دانابان خواب بودند، صدای ترقوتروقی به گوش پرپری و خواهرش رسید. صدا از اتاق تخمها بود. هردو زود رفتند پیش مامانپری. یکی از تخمها ترکخورده بود و یک پای کوچولوی صورتی از آن بیرون آمده بود. وقتی باباپری رسید، تخم دوم هم شکست و نوک نارنجی و ریزهمیزهای از آن بیرون زد. بله، وقت تولد خواهر و برادر جدید بود.
نازپری و پرپری همراه مامان و بابا کمک کردند تا خواهر و برادر جدید، پوستهی تخمها را راحتتر بشکنند. بالاخره بعد از کلی تلاش، هردو سالم و سلامت به دنیا آمدند. نازپری با خنده گفت: «وای خدا جانم! چه داداش خوشگلی. چقدر بالهایش کوچک است. هیچ پری ندارد.»
پرپری هم با خوشحالی گفت: «وای نازپری چه آبجی قشنگی. پاهای کوچولویی دارد. خدایا ممنون.» اما وقتی مامان و بابا جوجههای تازه به دنیا آمده را بغل کردند، پرپری ته دلش کمی ناراحت شد. چیزی نگفت و رفت در اتاق خودش چون فکر میکرد… .
راستی بچهها شما میدانید ناراحتی پرپری برای چه بود؟
میتوانید به او کمک کنید تا دیگر ناراحت نباشد؟
نوآموزان را گروهبندی کنید تا بر اساس داستانی که کامل کردند، ضمن اجرای نقش خانواده نازپری، چگونگی نگهداری و مراقبت از کودک جدید در خانواده را نمایش دهند.
سعی کنید از قبل با یک مادر که کودک یا نوزاد دارد هماهنگ کنید و از او بخواهید تا با کودکش به کلاس بیاید. حالا بچهها عکس کودک یا نوزاد مهمان را نقاشی کرده و رنگ کنند.
وسایل: دفتر نقاشی و مدادرنگی