درس 32 - شناخت توانمندی معلولین و احترام به آن‌ها

به نام خداجون مهربون

هدف کلی: آشنایی با معلولان و توانایی‌هایشان و احترام گزاردن به آن‌ها

اهداف جزئی:

  • شرکت در بحث و گفتگوهای کلاسی
  • بیان دلایل منطقی ساده برای عمل خود
  • ارائه ایده‌های نو و راه‌حل‌های عملی جدید از دیدگاه کودک با استفاده از امکانات موجود
  • ابراز محبت، هم‌دلی و همدردی با معلولان
  • شرکت در نمایش‌های خلاق
  • هماهنگی چشم و دست /تقویت عضلات دست
  • توجه و دقت به صدای اول کلمات (آشنایی با هم‌اغاز «د»)
  •  تقویت هوش اخلاقی (Moral)
آغاز سخن با نام خدا و هم‌خوانی سوره کوثر
عادت چله

اگر بخواهی جمله‌ای محبت‌آمیز به پدر و مادرت بگویی چه می‌گویی؟ آن جمله را هنگام بوسیدن دستان پدر و مادرت به آن‌ها بگو.

مرورها بر اساس منحنی فراموشی

برای مرور درس‌های گذشته سؤالات ذیل را از نوآموزان بپرسید:

  • درس 23: چرا نباید بدون اجازه به وسایل دوستمان دست بزنیم؟
  • درس 29: اگر مهمان به خانه شما بیاید، برای اینکه او را خوشحال کنید، چگونه با مهمانانتان رفتار می‌کنید؟ (آداب مهمان‌نوازی)
  • درس 31: اگر مادر یا مادربزرگ شما مریض شوند چه‌کارهایی برای بهبود آن‌ها، انجام می‌دهید؟
فعالیت 1: کتاب کودک

تصویر خوانی و تفکر: توجه نوآموزان را به تصویر کتاب جلب نمایید و از آنان بخواهید با دقت به تصویر نگاه کنند؟ از آنان بپرسید در تصویر چه می‌بینید؟ به نظر شما چه اتفاقی افتاده است؟ فکر می‌کنید داستان امروز ما در مورد چیست؟

آشنایی با هم‌آغاز «د»: ابتدا از نوآموزان بخواهید با دقت به کلماتی که شما بیان می‌کنید، گوش دهند. از آنان بپرسید، اولین صدای کلمه‌هایی که گفته شد، چه بود؟ (مانند: دارکوب، دانه، دارو، داروخانه، دانابان، دانا، داس، داداش) از نوآموزان بخواهید مثال‌هایی را بیان کنند. مجدد توجه آنان را به تصویر کتاب جلب نمود و بخواهید تصاویری را که دارای صدای «د» هستند را مشخص نمایند.

دست ورزی: از نوآموزان بخواهید تا خطوط خط‌چین بالای صفحه را با توجه به فلش‌ها، پررنگ کنند.

فعالیت 2: داستان قورباغه کوچولوی زرد

به نام خداوند مهربان

خانم معلم در کلاس را باز کرد و وارد شد، اما در را با دستش نگه داشت تا بسته نشود. بچه‌ها با تعجب ساکت شدند و سر جایشان نشستند. خانم معلم با صدای بلند گفت: «خب عزیزان من، لطفاً آرام، امروز مهمان داریم، یک دوست جدید.»

یک قورباغه کوچولوی زردرنگ وارد کلاس شد. بدن قورباغه پر از خال‌های قرمز بود. روی صندلی چرخ‌داری نشسته بود. کیف مدرسه‌اش به دسته صندلی آویزان بود. یک کلاه زیبا که عکس یک سنجاقک روی آن دوخته‌شده بود روی سرش بود. او نمی‌توانست راه برود و فلج بود.

از آن روز به بعد قورباغه کوچولوی زرد خال‌خالی، هم‌کلاسی بچه‌ها شد؛ ولی کسی دوست نداشت با او بازی کند به‌جز پرپری. زنگ ورزش یا تفریح کسی او را بازی نمی‌داد. قورباغه‌ی خال‌خالی هم از این کار بچه‌ها ناراحت بود، ولی لبخند می‌زد.

یک روز بارانی بچه‌ها به داخل حیاط رفتند تا آب‌بازی کنند؛ اما قورباغه داخل کلاس تنها ماند. صدای جیغ و شادی بچه‌ها از حیاط به گوش می‌رسید. ناگهان فیلو گفت: «بچه‌ها ساکت، یک نفر دارد آواز می‌خواند. عجب صدایی! کسی که اینجا نیست، پس صدای کیست؟!».

همگی رو به کلاس کردند و دسته‌جمعی جلوی در کلاس رفتند. پرپری و قورباغه کوچولو، کنار پنجره نشسته بودند و قورباغه داشت با صدای قشنگ آواز می‌خواند و با سوزن چیزی می‌دوخت.

بچه‌ها جلوتر رفتند. پرپری و قورباغه با دیدن بچه‌ها خوشحال شدند. اردک کوچولو گفت: «وای دوست من، تو چقدر صدای قشنگی داری! هیچ‌کس در جنگل دانابان به زیبایی تو آواز نمی‌خواند. من فکر می‌کردم قورباغه‌ها صدای زیبایی ندارند. چگونه این‌قدر زیبا می‌خوانی؟ تو با این سن کم‌ات، دوختن هم بلدی؟»

پرپری خیلی زود گفت: «بله بچه‌ها، درست است که دوست ما روی صندلی چرخ‌دار می‌نشیند؛ اما از بس ‌که تمرین کرده، صدای به این زیبایی پیداکرده است. او هم خوب می‌خواند و هم خیلی خوب کلاه‌های رنگارنگ می‌دوزد.»

پوپی گفت: «پس آن کلاه سنجاقکی هم خودت دوخته‌ای؟ وای، باورم نمی‌شود! چقدر تو هنرمندی!»

از آن به بعد بچه‌ها با او بازی کردند؛ حتی فوتبال. او هم به بچه‌ها یک کلاه هدیه داد تا همیشه به یادش باشند. بچه‌ها فهمیدند که قورباغه‌ی زرد خالخالی، برای انجام کارهایش بیش از اینکه از پاهایش استفاده کند از فکرش استفاده می‌کند. البته تلاش می‌کند و تلاش می‌کند و تلاش می‌کند… .

راستی بچه‌ها فکر می‌کنید قورباغه زرد بااینکه نمی‌توانست راه برود، چطور می‌توانست فوتبال بازی کند؟ (دروازه‌بان)

راستی بچه‌ها به نظر شما بااینکه کلاس درختی، بالای درخت بود، او چگونه می‌توانست خود را به کلاس برساند؟

فعالیت 3: بحث و گفتگو

ابتدا نمونه‌هایی از نعمت‌های خدای مهربان، مانند چشم، دست، پا و گوش را بیان کنید و از کودکان بخواهید که بگویند که اگر هریک از این‌ها را نداشتند چه می‌شد؟ سپس از خدای مهربان به خاطر نعمت‌های بی‌شمارش سپاس‌گزاری کنند.

در ادامه در مورد انواع معلولیت‌های جسمی و حرکتی مثل نقص در اعضای بدن مانند نابینایی و یا ناشنوایی با کودکان بحث و گفتگو کنید.

از نوآموزان بپرسید چگونه می‌توانیم به افراد معلول احترام بگذاریم، اگر یکی از آشنایان یا دوستان ما چنین مشکلاتی داشته باشند، وظیفه ما نسبت به آنان چیست؟ برای نوآموزان توضیح دهید که اگر برای کسی مشکلی پیش بیاید و یکی از اعضای خود را از دست بدهد، او می‌تواند با سایر توانایی‌هایی که خدا به او داده است، موفق و خوشحال باشد.

از نوآموزان بپرسید اگر کسی مشکلی در اعضای بدن خود داشته باشد، چگونه می‌تواند موفق باشد و به‌خوبی زندگی کند؟

فعالیت 4: نمایش

ابتدا در مورد سفارش و صحبت پیامبر مهربانی‌ها حضرت محمد (ص) که در مورد نابینایان است، با نوآموزان صحبت کنید. ایشان فرمودند، هرکس نابینایی را به مسجد یا خانه‌اش یا برای تأمین نیازش همراهی کند، خدا برای هر قدمی که برداشته و روی زمین گذاشته، پاداش زیادی برایش می‌نویسد و فرشتگان به او سلام می‌کنند تا از او جدا شود.[1]

سپس برای کودکان تعریف کنید که: کودکی بود که نمی‌توانست راه برود و بر روی ویلچر می‌نشست. او هرروز در کنار بوستان محل به بازی بچه‌ها نگاه می‌کرد اما نمی‌توانست با آنان بازی کند. فکر می‌کنید چطور می‌توانیم با او بازی کنیم و او را خوشحال کنیم؟ از کودکان بخواهید آن شرایط و نحوه کمک کردن به آن کودک را نمایش دهند.

همچنین برخی از کودکان می‌توانند نقش یک معلول را بازی کنند که یا نابینا است یا ناشنوا یا راه نمی‌تواند برود و…، اما درعین‌حال توانایی‌های زیادی دارد و به دیگران در اتفاقاتی که برایشان می‌افتد کمک می‌کند.

[1] جوادی آملی، مفاتیح الحیات، نشر اسراء، 1396 ش، ص 432