درس 14 - امانت‌داری

به نام خداجون مهربون

هدف کلی: پرورش صفات اخلاقی و رفتارهای اجتماعی

اهداف جزئی:

  • آشنایی با امانت‌داری و حفظ اموال دیگران / عمومی
  • شرکت در بحث و گفت‌وگوهای کلاسی و پاسخ دادن به سؤالات
  • مشارکت‌پذیری در فعالیت‌ها
  • گسترش گنجینه واژگان
  • دست‌ورزی و تقویت عضلات دست
  • تقویت هوش اخلاقی (Moral)
آغاز سخن با نام خدا و هم‌خوانی سوره عصر
عادت چله

شعر زیر را با نوآموزان هم‌خوانی کنید و درنهایت از آن‌ها بخواهید جواب سؤالی که در شعر بیان‌شده را بگویند:

وقتی که توی ماشینی
کسی که پشت فرمونه
می­گی کارش خطر داره
اگر یه موقع ببینی
یه گوشی تو دست اونه
هزار تا دردسر داره؟

به‌نظر شما چه‌چیزی به او بگوییم و چطور بگوییم؟

توجه: دقت داشته باشید، یکی از اهدافی که از سؤالات هرروزه در این جلد دنبال می‌شود، بی‌تفاوت نبودن نسبت به رفتارهای اشتباه دیگران است.

مرورها بر اساس منحنی فراموشی

برای مرور درس‌های گذشته سؤالات ذیل را از نوآموزان بپرسید:

  • درس ۵: چرا ما به مسلمان بودنمان افتخار می‌کنیم؟ چرا به ایرانی بودنمان افتخار می‌کنیم؟
  • درس 1۱: چند کار خوب نام ببر و بگو چگونه دوستانت را دعوت می‌کنی تا آن کارهای خوب را انجام دهند؟
  • درس 13: اگر کسی به‌زور کیف یا کتاب دوستت را بگیرد، چه‌کار می‌کنی؟
فعالیت 1: کتاب کودک

تصویرخوانی و تفکر: از نوآموزان بخواهید به‌دقت به تصاویر توجه کنند و نظرات خود را در مورد آن‌ها بیان کنند.

یافتن تفاوت‌ها: از نوآموزان بخواهید، تفاوت‌های میان دو تصویر را پیدا کنند و با مدادهای رنگارنگ آن‌ها را مشخص کنند.

دست ورزی: از نوآموزان بخواهید تا خطوط خط‌چین بالای صفحه را با توجه به فلش‌ها، پررنگ کنند.

فعالیت 2: داستان «درخت امانت»

از نوآموزان بپرسید آیا می‌دانید امانت یعنی چی؟ پس از شنیدن صحبت‌های آن‌ها از ایشان بخواهید با دقت به قصه گوش دهند:

بلندگوها داد می‌زدند: «درخت امانت رسید… درخت امانت رسید…»

پرپری و نازپری گفتند: «درخت امانت یعنی چه؟». مامان‌پری از پنجره به بیرون نگاه کرد و گفت: «من هم نمی‌دانم؛ ولی بیرون خیلی شلوغ‌پلوغ است!».

پرپری و نازپری پروازکنان رفتند بیرون. دوستان و همسایه‌ها هم دنبال صدا آمده بودند. پرپری و نازپری بپربپر، خودشان را به صدا رساندند. همه با خوشحالی داد می‌زدند: «خوش‌آمدی میمونا!»

میمونا، جهانگردی بود که هر سال دورتادور جهان می‌چرخید و چیزهای جالبی را که پیدا می‌کرد، برای اهالی جنگل می‌آورد. حالا میمونا وسط میدان شهر، بالای یک گلدان خیلی بزرگ ایستاده بود. داخل گلدان، یک درخت بلند و غول‌پیکر بود که شاخه‌هایش تا دور دورها ادامه داشت. میمونا از بالای شاخه‌ها بپربپر کرد و پایین آمد و گفت: «به این گیاه می‌گویند درخت امانت. اگر وسیله‌ی خیلی مهم را روی یکی از برگ‌هایش بگذارید، برگ سبز جمع می‌شود و وسیله را برایتان نگه می‌دارد.»

فیلو پرسید: «چرا باید وسیله‌ی مهم به این درخت بدهیم؟ این‌طوری ممکن است بقیه بیایند و آن را بردارند؟»

میمونا گفت: «خب برای همین صدایش می‌زنند درخت امانت؛ چون وقتی تو وسیله‌ای را با دست خودت روی یکی از برگ‌هایش بگذاری؛ تو را در حافظه‌اش نگه می‌دارد و وقتی دوباره پیشش بیایی، فقط برگ خودت را به تو نشان می‌دهد؛ یعنی فقط تو اجازه داری آن برگ را باز کنی!». همه با دهان باز به همدیگر نگاه کردند. اول باورشان نشد؛ اما وقتی یکی‌یکی جلو رفتند و درخت را امتحان کردند، فهمیدند که واقعی است!

نازپری گفت: «من می‌خواهم دفتر خاطراتم را به او بدهم تا هیچ‌کس از حرف‌هایم خبردار نشود.»

پرپری گفت: «من هم می‌خواهم اسباب‌بازی‌هایم را به او بدهم.»

فیلو خرطومش را به پرپری نزدیک کرد و گفت: «سلام پرپری. بیا ماشین کوکی‌ات را بگیر. صحیح و سالم. حتی یک‌دانه خش هم رویش نیفتاده.»

پرپری ماشین کوکی‌اش را روی خرطوم فیلو دید. تازه یادش آمد چند روز پیش آن را به فیلو امانت داده بود. پرپری گفت: «خیلی ممنون». بعد ماشینش را گرفت.

فیلو گفت: «نمی‌خواستی اسباب‌بازی‌ات را به درخت امانت بدهی؟»

پرپری یک‌ذره فکر کرد و گفت: «باباپری همیشه می‌گوید باید وسیله‌هایم را به آن‌هایی امانت بدهیم که می‌شناسیم و اعتماد داریم. من میمونا را نمی‌شناسم. پس نمی‌توانم به درخت امانتش اعتماد کنم».

نازپری گفت: «چقدر تو بدبینی پرپری!».

پرپری گفت: «نخیرم! من فقط دارم به حرف بابا گوش می‌کنم».

نازپری گفت: «وقتی فردا دفتر خاطراتم را به درخت امانت دادم و هیچی نشد، بهت ثابت می‌کنم».

پرپری و نازپری در راه برگشت به خانه، کلی باهم بحث کردند.

فردا نازپری دفترچه خاطراتش را به میدان شهر برد. دید که پلیس دارد مردم را آرام می‌کند. هیچ خبری از میمونا و درخت بزرگش نبود. نازپری از بقیه شنید که وقتی همه خواب بودند، میمونا از جنگل رفته و وسایل ارزشمند آن‌ها را هم با خودش برده. توی دلش به داداش پرپری آفرین گفت. با خودش گفت: «خوب شد دیروز دفتر خاطراتم همراهم نبود».

فعالیت 3: بحث و گفت‌وگو

در مورد اهمیت امانت و امانت‌داری با کودکان صحبت کنید، برای پیشبرد بحث خود از کلام امام کاظم (ع) بهره بگیرید:

تا زمانی که انسان‌ها به یکدیگر مهربانی کنند و امانت را به صاحبش برگردانند، خدای مهربان آن‌ها را دوست دارد.[1]

حالا بگو ببینم؛ اگر کسی کتاب یا اسباب‌بازی‌اش را به تو امانت داد، چگونه از آن محافظت می‌کنی؟ به نظر شما با توجه به داستان، فیلو خوب امانت‌داری کرد یا خیر؟

تا حالا چیزی به دوستانت، امانت داده‌ای؟

آیا به هرکسی می‌توانیم امانت دهیم؟

فعالیت پیشنهادی:

از کودکان بخواهید فردا هرکس با خودش یک کتاب به کلاس بیاورد. حالا بچه‌ها کتاب‌های یکدیگر را به‌صورت امانت به منزل ببرند و از آن‌ها مراقبت کنند و در آخر اگر بچه‌ها کتابی به کلاس اهدا کردند در کلاس کتابخانه‌ای درست کنید تا همه بتوانند از آن کتاب‌ها استفاده کنند. مربی محترم در مورد امانت‌داری و نکات آن با بچه‌ها صحبت کنید، مثل تمیز نگه‌داشتن کتاب و مراقبت از آن و پاره و کثیف نکردن آن.

[1] جوادی آملی، مفاتیح الحیات، نشر اسراء، 1396 ش، ص 527

فعالیت 4: نقاشی

از نوآموزان بخواهید از چیزی که تابه‌حال به کسی امانت داده‌اند یا امانت گرفته‌اند و یا کتابی که می‌خواهند فردا به دوست خود امانت دهند، یک نقاشی بکشند.