درس 17 - حفاظت از محیط‌زیست

به نام خداجون مهربون

هدف کلی: آشنایی با محیط‌زیست و علاقه و انس با طبیعت و حفظ آن

اهداف جزئی:

  • آشنایی با نعمت‌های خداوند و تشکر از او
  • حفظ و مراقبت از گیاهان
  • شرکت در بحث و گفت‌وگوهای کلاسی و پاسخ دادن به سؤالات
  • گسترش گنجینه واژگان/ بیان و خلق داستان
  • پرورش هوش کلامی–زبانی (Verbal / Linguistic)
  • دست‌ورزی و تقویت عضلات دست
  • تقویت هوش طبیعت‌گرایی (Naturalism)
آغاز سخن با نام خدا و هم‌خوانی دعای سلامتی امام زمان (عج)
عادت چله

با کودکان، با استفاده از متن زیر از مهربانی و نعمت‌های بی‌شمار خدای مهربان سخن بگویید:

چون خدای مهربان، ما را خیلی دوست دارد، دو نفر را که آن‌ها هم ما را خیلی دوست دارند به‌عنوان مامان و بابای ما قرار داده است. به نظر شما مامان و بابا چقدر ما را دوست دارند؟ خدای مهربان خیلی بیشتر از آن‌ها ما را دوست دارد.

چگونه از خدای مهربان، به خاطر مهربانی‌هایش و دادن مامان و بابای مهربان، تشکر می‌کنید؟

مرورها بر اساس منحنی فراموشی

برای مرور درس‌های گذشته سؤالات ذیل را از نوآموزان بپرسید:

  • درس 8: آیا تابه‌حال از حیوانی مراقبت کرده‌اید؟ چطور؟
  • درس 14: چطور مواظب هستید که حیوانات اذیت نشوند؟
  • درس 16: چگونه برای تمیز نگه‌داشتن محیط‌زیست تلاش می‌کنید؟
فعالیت 1: کتاب کودک

تصویر خوانی و تفکر: از نوآموزان بخواهید به‌دقت به تصویر نگاه کنند و بگویند چه اتفاقی در جنگل دانابان افتاده است و هریک از شخصیت‌های داخل تصویر می‌خواهند چه‌کاری انجام دهند؟

ترکیب رنگ (مرور درس 16): رنگ قهوه‌ای از ترکیب چه رنگ‌هایی درست می‌شود؟ (قرمز+سبز؛ که خود سبز هم از آبی + زرد، ایجاد می‌شود.) تنه درخت را با ترکیب رنگ‌های آبرنگ یا گواش رنگ کنید.

دست ورزی: از نوآموزان بخواهید تا خطوط خط‌ چین بالای صفحه را با توجه به فلش‌ها، پررنگ کنند.

فعالیت 2: داستان «دوستی با جنگل»

یک روز تعطیل بود وخورشید مهربان، زیبا تر از همیشه می‌تابید. گل های رنگارنگ در دشت پر شده بود. خانواده پرپری، به پارک جنگلی رفته بودند، کنار برکه آبهای نقره‌ای. آنجا از همه جای جنگل دانابان، زیبا تر بود.

پرپری سطل را در آب برد؛ برکه شکم بزرگش را کنار کشید و هیچ آبی داخل سطل نرفت. پرپری چند بار سعی کرد داخل سطل آب بریزد؛ ولی برکه دست‌وپایش را جمع می‌کرد و سطلش خالی می‌ماند. با تعجب گفت: «برکه جان! چرا به من آب نمی‌دهی؟»

برکه آب را کنار کشید و با اخم گفت: «چون شما برکه را کثیف می‌کنید. داخل آب من آشغال می‌ریزید. ماهی کوچولوهای قرمز از دست شما مریض می‌شوند. من به شما آب نمی‌دهم.»

پرپری با خودش فکر کرد یعنی چه‌کسی این کارها را می‌کند؟ او فقط یک سطل آب می‌خواست.

کمی آن‌طرف‌تر، باباپری داشت از روی زمین هیزم جمع می‌کرد. چوب‌های کوچک و نازک را دسته‌دسته می‌کرد و  زیر قابلمه می‌گذاشت تا آش مامان پری درست شود؛ ولی چوب کوچولوها یکی‌یکی از زیر قابلمه فرار می‌کردند. باباپری از تعجب چشم‌هایش گرد شد. صدا زد: آهای چوب کوچولوها! کجا می‌روید؟ بیایید اینجا.»

چوب کوچولوها دویدند و خودشان راداخل سبزه‌ها قایم کردند. یکی از چوب‌ها گفت: «ما به شما کمک نمی‌کنیم. شما وقتی آتش روشن می‌کنید، بعداً آن را خاموش نمی‌کنید. آن‌وقت جنگل آتش می‌گیرد.

باباپری به فکر فرو رفت.‌ یعنی چه کسانی توی جنگل، آتش را خاموش نمی‌کنند؟

نازپری می‌خواست با کمک مامان‌پری به شاخه یکی از درخت‌ها طناب ببندد تا تاب‌بازی کند؛ اما هرچه شاخه‌ی درخت را پایین می‌کشید، درخت شاخه‌هایش را بالا می‌برد تا دست پرپری به آن نرسد. پرپری بال زد و بال زد. ولی فایده نداشت. پرپری خسته شد. نشست کنار مامان‌پری و گفت: «درخت نمی‌گذارد من به شاخه‌هایش طناب ببندم. حالا من چطور تاب‌بازی کنم؟»

مامان‌پری فکری کرد. بعد بالش را با مهربانی روی تنه درخت کشید و از او پرسید: «درخت بزرگ! درخت پربرگ! چرا شاخه‌هایت را جمع می‌کنی؟ پرپری فقط می‌خواهد با تو بازی کند.»

درخت سر پر از برگش را تکان داد و با صدای کلفتی گفت: «با این کار شما شاخه‌های من شکسته می‌شوند. آن‌وقت من دردم می‌آید.»

پرپری با ناراحتی به درخت نگاه کرد. او دلش نمی‌خواست شاخه‌های درخت بشکند و دردش بگیرد.

خانواده پرپری دورهم جمع شدند. آن‌ها از اینکه جنگل قهر کرده بود و به آنها کمک نمی‌کرد، خیلی ناراحت بودند. هرکس یک‌چیزی گفت. باباپری به مامان‌پری و بچه‌ها گفت: «فکر می‌کنم قبل از ما کسانی به پارک آمده‌اند که مهربان نبوده‌اند. پس ما باید به آن‌ها نشان بدهیم که دوستشان هستیم و دلمان نمی‌خواهد به آنها آسیب بزنیم.»

پرپری که توپش را در دستش گرفته بود، گفت: «یعنی چه‌کار کنیم؟ پارک جنگلی خیلی از دست ما عصبانی است.»

باباپری گفت: «باید به آنها قول بدهیم که داخل آب آشغال نریزیم. شاخه‌های درخت را نشکنیم. وقتی هم آتش درست می‌کنیم قبل از رفتن به خانه، روی آن آب بریزیم و خاموشش کنیم.»

مامان‌پری چشمکی زد وگفت: «حالا چه‌کسی بلند می‌شود تا باهم پارک جنگلی را تمیز کنیم؟»

بچه‌ها با خوشحالی بال‌هایشان را بالا گرفتند و گفتند: «من! من!»

باباپری خندید و گفت: «چوب کوچولوها را ببینید. دارند قابلمه آش را گرم می‌کنند.»

فعالیت 3: بحث و گفت‌وگو

در رابطه با محیط زیست و حفاظت از آن با نوآموزان گفت‌وگو کنید. از آنان بپرسید، گیاهان چه فوایدی برای ما دارند و ما چگونه می‌توانیم از آن‌ها محافظت کنیم؟

برای آنان توضیح دهید که درختان باعث سرسبزی و شادابی محیط می‌شوند و هوای آلوده را با برگ‌های خود می‌گیرند و هوای تمیز تولید می‌کنند که باعث پاکیزگی هوا می‌شوند.

با سؤالات ذیل اجازه دهید کودکان نظرات و دلایل خود را مطرح کنند، سؤال بپرسند و از صحبت‌های خود نتیجه‌گیری کنند.

شما برای بازی کردن در پارک، طبیعت و جنگل، چطور مواظب هستید که به طبیعت آسیب نزنید؟ آیا شکستن شاخه‌ی درختان کار درستی است؟ چرا؟

چرا برکه نمی‌گذاشت تا پاپری آب بردارد؟ چرا چوب‌های ریزه‌میزه از دست باباپری فرار می‌کردند؟

اگر شما نگهبان محیط زیست باشید برای محافظت از آن چه‌کارهایی را انجام می‌دهید؟

فعالیت 4: نمایش خلاق

از نوآموزان بخواهید در گروه‌های خود، با بارش فکری، موقعیت‌های دیگری به داستان اضافه و آن را به‌صورت نمایش اجرا کنند. (مثلاً پوپی هم بخواهد کاری کند اما جنگل مانع شود و…) همچنین از آن‌ها بخواهید که اگر نگهبان جنگل باشند چگونه از جنگل محافظت می‌کنند. نوآموزان با ایجاد محیط جنگل مانند درخت، حیوانات و… داستان را نمایش دهند.