درس 19 - حالت‌های آب

به نام خداجون مهربون

هدف کلی: آشنایی با حالت‌های مختلف آب

اهداف جزئی:

  • آشنایی با نعمت‌های خداوند و تشکر از او
  • آشنایی با تغییرات آب در اثر دما
  • بیان اطلاعات و طرح سؤال، درباره چرایی پدیده‌ها
  • شرکت در بحث و گفت‌وگوهای کلاسی و پاسخ دادن به سؤالات
  • تقویت هوش جنبشی–حرکتی (Kinetic/ Motion)
  • گسترش گنجینه واژگان
  • دست ورزی و تقویت عضلات دست
  • تقویت هوش طبیعت‌گرایی (Naturalism)
آغاز سخن با نام خدا و هم‌خوانی دعای سلامتی امام زمان (عج)
عادت چله

یکی از زیبایی‌های طبیعت باریدن باران است آیا تاکنون به صدای باران گوش‌داده‌اید؟
(صدای باران را برای بچه‌ها پخش‌کنید).

این‌همه زیبایی را چه‌کسی آفریده است؟ ما چگونه خدای مهربان را شکر می‌کنیم؟

مرورها بر اساس منحنی فراموشی

برای مرور درس‌های گذشته سؤالات ذیل را از نوآموزان بپرسید:

  • درس 10: در گذشته که ماشین نبود، برای جابه‌جایی از چه حیواناتی استفاده می‌کردند؟
  • درس 16: زباله‌ی تر و زباله خشک چیست؟ آیا آن‌ها را در پلاستیک‌های جدا ازهم می‌ریزید؟
  • درس 18: شما چطور در هنگام مسواک زدن و حمام رفتن، در مصرف آب صرفه‌جویی می‌کنید؟
فعالیت 1: کتاب کودک

تصویرخوانی و تفکر: از نوآموزان بخواهید به‌دقت به تصاویر نگاه کنند و نظرات خود را بیان کنند و در مورد آن توضیح دهند. از آنان بپرسید، فکر می‌کنید باران چطوری درست می‌شود؟

مرور عدد 9 (درس 18): از نوآموزان بخواهید میوه‌های را بشمارند و بگویند چند میوه روی زمین افتاده است؟

مرور ترکیب رنگ‌ها (سبز+قرمز= قهوه‌ای) (درس 16): رنگ قهوه‌ای از ترکیب چه رنگ‌هایی درست می‌شود؟ تنه درخت را با ترکیب رنگ‌های گفته شده، با آبرنگ یا گواش رنگ کنید.

دست ورزی: از نوآموزان بخواهید تا خطوط خط چین بالای صفحه را با توجه به فلش‌ها، پررنگ کنند.

فعالیت 2: داستان «پرپری و ابری»

پرپری از پنجره به آسمان نگاه کرد. یک ابر کوچک و گرد و تپل، از آسمان به او لبخند زد. مثل پشمک، سفید سفید بود. پرپری برایش دست تکان داد و گفت: «سلام، می‌خواهی با هم دوست شویم؟»

ابری، خندید و لپ‌هایش صورتی شد. گفت: «سلام، باشه، دوست شویم.»

پرپری آماده شده بود مدرسه برود. کفش‌هایش را پوشید و کیفش را انداخت روی دوشش. ابری بیرون از خانه منتظرش بود. پرپری بال زد و رفت کنار ابری. ابری خیلی نرم بود. مثل متکای پنبه‌ای که مامان‌پری درست می‌کرد. پرپری گفت: «خوش‌به‌حالت! تو خیلی راحت پرواز می‌کنی. مثل ما پر نمی‌زنی.»

ابری گفت: «چون من خیلی سبک هستم و باد به من کمک می‌کند. من و باد، با هم دوست هستیم.»

بعد با هوهوی باد، به این‌طرف و آن‌طرف رفت. پرپری خندید و گفت: «مدرسه‌ی ما از این طرف است. برگرد اینجا.»

هر روز که پرپری از خانه بیرون می‌آمد، اول منتظر ابری بود تا او را ببیند. ابری هم هر کجا بود خود را می‌رساند تا در راه مدرسه با پرپری همراهی کند. روزها گذشت و هر روز پرپری با ابری بیشتر دوست شدند.

تا اینکه یک روز آسمان دیگر آبی نبود. هوا تاریک شده بود. پرپری در مدرسه بود و از پنجره به بیرون نگاه می‌کرد. خبری از ابری نبود. نگرانش شد. دلش برای او تنگ شده بود. یک‌دفعه صدای گرومپ‌گرومپ آمد. صدای رعدوبرق بود. بعد صدای شُرشُر باران در کلاس پیچید. دانه‌های درشت باران از روی شیشه پنجره سُر می‌خوردند و پایین می‌افتادند. خانم مرغه به بچه‌ها گفت: «قد، قد، قدا! صبر کنید تا باران بند بیاید. بعد می‌توانید به خانه‌هایتان بروید.»

پرپری هنوز به فکر ابری بود. با خودش گفت: «یعنی کجا رفته است؟»

خانم مرغه چندبار صدایش زد؛ ولی او نشنید. خانم مرغه صدایش را بلندتر کرد و گفت: «پرپری حواست کجاست؟ باران بند آمده. می‌توانی بروی.»

پرپری از مدرسه بیرون آمد. هوا دیگر تاریک نبود؛ ولی زمین خیس‌خیس بود. پرپری سرش را بالا گرفته بود و به آسمان نگاه می‌کرد. هیچ ابری در آسمان نبود. یک‌دفعه پایش رفت داخل گودال آب. کفش‌هایش پر از آب شد. صدایی شنید: «حواست کجاست پرپری؟»

صدای ابری بود. پرپری خوشحال شد. آسمان را نگاه کرد؛ ولی او را ندید. صدا گفت: «پایین را نگاه کن پرپری، من اینجا هستم.»

پرپری پایین را نگاه کرد. خودش بود. ابری. داشت با لبخند به او نگاه می‌کرد. ولی دیگر یک ابر سفید توپولو نبود. او تبدیل به آب شده بود. پرپری خیلی تعجب کرد. گفت: «ابری جانم! تو چرا این شکلی شده‌ای؟»

ابری گفت: «وقتی هوا سرد می‌شود، من باران می‌شوم و می‌بارم.»

پرپری گفت: «واقعاً؟»

ابری شالاپ و شلوپی کرد و گفت: «واقعاً. تازه من به شکل‌های دیگری هم درمی‌آیم. دوست داری ببینی؟»

پرپری پلک‌هایش را محکم باز و بسته کرد و گفت: «بببببله.»

آسمان آفتابی شد. خورشید به آبی که داخل گودال بود تابید. ابری بخار شد و دوباره به آسمان رفت، بخارها کنار هم جمع شدند و تبدیل به ابر شدند.

پرپری که دوباره دوست ابری‌اش را پیدا کرده بود. خوشحال شد و بپر، بپر  برایش بال تکان داد و گفت: «باز هم با هم دوست باشیم؟.[1]

[1] فاطمه اکبری اصل.

فعالیت 3: بازی

نوآموزان را گروه‌بندی کنید، تعدادی از نوآموزان آفتاب، تعدادی یخ و تعدادی هم آب شوند.

  1. گروه یخ‌ها: اگر افرادی که یخ هستند آب را بگیرند یا به آن‌ها دست بزنند باید یخ بزنند و نتوانند حرکت کنند.
  2. گروه آفتاب: اگر افرادی که آفتاب هستند یخ‌ها را بگیرند، بخار می‌شوند و از بازی خارج می‌شوند.
  3. گروه آب: اگر افرادی که آب هستند، از افراد گروه آفتاب بگیرند، آن فرد از بازی حذف می‌شود. بازی ادامه پیدا می‌کند تا تنها یک گروه بماند.

توجه: دقت داشته باشید که در حین بازی، کودکان موارد ایمنی را رعایت کنند و آسیب به کسی نرسد.

محیط بازی: حیاط، نمازخانه با محدوده‌ای مشخص

فعالیت 4: آزمایش تشکیل باران

آزمایش 1: ویژگی اجسام نسبت به آب

وسایل موردنیاز: یک تشت بزرگ پر از آب، سنگ، تیله، بطری خالی، توپ، بادکنک و مداد و… .

از کودکان بخواهید، یکی‌یکی اجسام را درون تشت پر از آب بیندازند و مشاهده کنند که کدام جسم روی سطح آب شناور می‌شود و کدام جسم در ته ظرف آب ته‌نشین می‌شود. از کودکان بخواهید که در پایان، درباره مشاهدات خود توضیح دهند.

آزمایش پیشنهادی:

وسایل مورد نیاز: دو لیوان شیشه‌ای که سطحی صاف دارند، دو نایلون، دو کش، تکه‌های یخ.

دو لیوان شیشه‌ای که سطح صافی دارند را برداشته، یک‌سوم از حجم لیوان را آب گرم بریزید و لیوان دیگر خالی باشد. سپس روی هرکدام را یک نایلون قرار دهید و با کش محکم ببندید. سپس روی هرکدام از نایلون‌ها چند تکه یخ قرار دهید. درون کدام ظرف‌ها باران تشکیل می‌شوند؟

نکته: در انجام آزمایش‌ها هیچ‌گونه اطلاعات علمی به کودکان ندهید. در این سن، آشنایی و ایجاد سؤال و پیگیری پاسخ و تحقیق برای سؤالات ایجاد شده در ذهن کودک کافی است.