درس 2 - امامت

به نام خداجون مهربون

هدف کلی: تقویت حس دینی و علایق مذهبی

اهداف جزئی:

  • آشنایی با حضرت امام علی (ع) و عید غدیر
  • شرکت در بحث و گفت‌وگوهای کلاسی و پاسخ دادن به سؤالات
  • ساختن کاردستی
  • گسترش گنجینه واژگان
  • پرورش هوش کلامی – زبانی (Verbal / Linguistic)
  • دست‌ورزی و تقویت عضلات دست
آغاز سخن با نام خدا و هم‌خوانی سوره عصر
عادت چله

اگر در حیاط مدرسه ببینیم کسی به دوست ما زورگویی می‌کند به او چه می‌گوییم؟

مرورها بر اساس منحنی فراموشی

برای مرور درس‌های گذشته، سؤالات ذیل را از نوآموزان بپرسید:

  • درس 28 جلد دوم: اگر به مهمانی برویم، اولین کاری که می‌کنیم چیست؟
  • درس 34 جلد دوم: اگر فرد غریبه‌ای، زنگ خانه را زد و از ما خواست تا در را باز کنیم به او چه می‌گوییم؟
  • درس 1: در سوره عصر، بیشتر در مورد چه‌چیزی صحبت کردیم؟ (کار خوب کنیم، به دیگران هم بگوییم تا کار خوب کنند.) در داستان درس قبل چه‌کسی می‌توانست کتانی برفی را بپوشد؟ چرا؟
فعالیت 1: کتاب کودک

تصویر خوانی و تفکر: توجه نوآموزان را به تصویر جلب نمایید. از آنان بخواهید در مورد تصویر و اینکه چه اتفاقی افتاده است و اینجا کجاست؛ در گروه‌های خود صحبت کنند. سپس از هر گروه یک نفر نظرات سایر اعضای گروه را در مورد تصویر بیان کند.

پیدا کردن تکه گم‌شده: پس از گفت‌وگو در مورد تصویر، از نوآموزان بخواهید تکه‌هایی از تصویر که در پایین صفحه قرار دارد را به محل درست آن در تصویر وصل کنند.

دست ورزی: از نوآموزان بخواهید تا خطوط خط‌چین بالای صفحه را با توجه به فلش‌ها، پررنگ کنند.

فعالیت 2: داستان «بهترین جانشین»

به نام خدای پاک و مهربان

خانم معلم به دانش‌آموزان گفت: «بچه‌ها هفته‌ی بعد اردوی کوه‌نوردی داریم».  بچه‌ها از خوشحالی جیغ کشیدند.

روز اردو از راه رسید. همه با کوله‌پشتی‌هایی پر از خوراکی و وسایل اردو به راه افتادند. رفتند و رفتند. از کنار چشمه‌ها و صخره‌ها رد شدند تا بالاخره به  کوه رسیدند. خانم مرغ مهربان، با بالش، عرق‌های روی پیشانی‌اش را پاک کرد و نفس‌زنان گفت: «چقدر زود و راحت با کمک خرگوش کوچولو به قله رسیدیم. حالا می‌خواهم شمارا غافلگیر کنم».

خانم معلم از داخل کیفش یک کتاب قدیمی و کهنه بیرون آورد. ناگهان کتاب قدیمی سرفه‌ای کرد و کلی گرد و خاک از دهانش بیرون ریخت. بعد با صدایی گرفته گفت: «سلام بچه‌های عزیزم، من کتاب جادویی پر از قصه هستم. هر قصه‌ای را که خواستید، از فهرست من انتخاب کنید تا با جادوی من برویم و آن قصه را ببینیم».

بچه‌ها خیلی تعجب کردند. با خوشحالی به صفحه‌ی فهرست نگاه کردند. مراقب بودند تا کتاب پیر پاره نشود. بعد قصه‌ی «بهترین جانشین» را انتخاب کردند و گفتند که لطفاً را برای ما بگو.

کتاب خندید و گفت: «عجب داستان خوبی انتخاب کردید. حالا باهم برویم و این قصه واقعی را ببینیم». ناگهان باد تندی وزید. کتاب دور خودش چرخید. صفحات کتاب ورق خورد و همراهش بچه‌ها و خانم معلم هم چرخیدند. در یک چشم برهم زدن همه به داخل کتاب کشیده شدند. به سال‌های خیلی قدیم رفتند و خودشان را بالای یک درخت  دیدند.

از بالای درخت کل بیابان معلوم بود، شترهای زیادی در بیابان بودند، زن‌ها و مردها آن‌قدر زیاد بودند که نمی‌شد آن‌ها را شمرد. یک شتر قهوه‌ای زیر درخت بود که به‌یک‌باره شاخه شکست و همگی روی او افتادند.

شتر قهوه‌ای از جای خود پرید و گفت: «شما که هستید، یک‌باره از کجا ظاهر شدید؟».

نازپری ماجرا را تعریف کرد و از شتر پرسید: «اینجا کجاست؟».

شتر گفت: «اینجا بیابانی نزدیک شهر مدینه است. آن برکه‌ی آب، برکه غدیر خم است. این مردم همگی از آخرین سفر زیارت کعبه، خانه خدا برمی‌گردند».

پرپری باعجله پرسید: «آن دو آقا که صورت‌های نورانی دارند و خیلی خوشبو و مهربان هستند، چه کسانی‌اند؟».

شتر خارها را قورت داد و گفت: «بچه‌ها، آن دو عزیز، حضرت محمد (ص) و امام اول حضرت علی علیه‌السلام هستند،. شما دارید مهم‌ترین و بهترین اتفاق دنیا را می‌بینید».

همین موقع بود که حضرت محمد (ص) بالای بلندی رفتند. بعد دست امام علی (ع) را گرفتند و بلند کردند؛ طوری که همه ببینند. بچه‌ها منتظر بودند که چه اتفاقی قرار است بیفتد. صدای پیامبر مهربان بلند شد و امام علی (ع) را برای جانشینی خودشان به همه معرفی کردند.

کتاب پیر گفت: «بچه‌ها می‌شنوید؟ رسول خدا (ص) دارند به همه می‌گویند که امام اول همه مسلمان‌های دنیا حضرت علی (ع) هستند».

نازپری کمی فکر کرد و رو به کتاب گفت: «کتاب دانا! حضرت محمد (ص) چرا امام علی (ع) را برای جانشینی خودشان معرفی کردند؟».

کتاب ورقی خورد و کنار نازپری آمد. بعد گفت: «عزیزم، حضرت علی (ع) را خدا برای جانشینی پیامبر (ص) انتخاب کرده. بعد هم اگر حضرت محمد (ص) پیش خدا بروند، باید بهترین و پاک‌ترین انسان روی زمین، جانشین او شود تا مردم بدون راهنما نمانند».

پوپی پرسید: «راهنما؟ راهنما یعنی چه؟ راهنمایی به چه چیزی؟».

بچه‌ها به نظر شما جواب این سؤال پوپی چیست؟

از کودکان بخواهید در گفت و گوی گروهی، ادامه داستان را بگویند و به سوال پوپی پاسخ دهند.

فعالیت 3: بحث و گفت‌وگو

بعد از خواندن داستان، با کودکان بحث کنید و سؤالات زیر را مطرح نمایید: این اتفاق کجا رخ داد؟ چه‌کسی دست حضرت علی (ع) را بالا برد؟ وقتی پیامبر اسلام (ص) دست حضرت علی (ع) را بالا بردند، به مردم چه گفتند؟ با اشاره به حدیث پیامبر (ص) در روز غدیر، این مطلب را برای ایشان توضیح دهید. پیامبر مهربان (ص) ما فرموند:

هرکس که تابه‌حال مرا قبول داشته که من انسان خوبی هستم و به حرف من گوش می‌داده از حالا به بعد باید به حرف حضرت علی (ع) گوش دهد و او را قبول داشته باشد.[1]

چرا به این عید بزرگ، عید غدیرخم می‌گوییم؟

[1] پیامبر خدا (ص) فرمود: مَن کُنتُ مَولاه فَهَذا علیٌ مولاه؛ هرکس من مولای او هستم از این پس علی مولا و سرور اوست.

برای مطالعه بیشتر در مورد سند این حدیث ر.ک: کتاب «طرق حدیث من کنت مولاه فعلی مولاه» که کتابی است از شمس‌الدین ذهبی عالم سنی قرن هشتم هجری. او در آن 125 طریق و سلسله سند درباره حدیث غدیر و بخش اصلی آن جمله «من کنت مولاه فعلی مولاه» گزارش کرده است. ذهبی در مقدمه چند سطری این رساله می‌گوید حدیث من کنت مولاه متواتر است و قطعاً می‌توان گفت رسول خدا (ص) آن را بیان فرموده است. ذهبی به ترتیب از ابوبکر، عمر، علی علیه‌السلام، طلحه، سعد بن ابی وقاص و دیگر صحابه این حدیث را گزارش کرده که تنها از حضرت علی علیه‌السلام 44 سند آورده است.

فعالیت 4: کاردستی

نوآموزان یک کاغذ رنگی مستطیلی را از وسط تا کنند. حالا شکل یک انسان که یک دستش را بالا گرفته را روی آن بکشند یا از روی تصویر کتاب الگوبرداری کنند. سپس دورتادور آن را با قیچی ببرند و بعد کاغذ را باز کنند. حالا تصویر پیامبر و حضرت علی را در واقعه غدیر خم دارند.